جدول جو
جدول جو

معنی گرم کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گرم کردن
(تَ کَ دَ)
به آفتاب یا آتش و غیره: تسخین. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). احماء. حرارت دادن:
ملک را گرم کرد آن آتش تیز
چنانک از خشم شد بر پشت شبدیز.
نظامی.
، کنایه از شتاب کردن و تعجیل نمودن. (برهان) (آنندراج)، تند راندن. به جولان درآوردن:
پس اندر همی راند بهرام نرم
بر او بارگی را نکرد ایچ گرم.
فردوسی.
چو با مهتران گرم کرد اسب شاه
زمین گشت جنبان و پیچان سپاه.
فردوسی.
شاه (اسکندر) چشم بر ملکاناسوت (پادشاه مصر در میدان جنگ) نهاده بود، اسب از دنبال او گرم کرد و اورا به کمند گرفت. (اسکندرنامۀ نسخۀ سعید نفیسی). شاه اسکندر اسب گرم کرد با سواری هزار. (اسکندرنامۀنسخۀ سعید نفیسی).
چو مرکب گرم کرد از پیش یاران
برون افتاداز آن هم تک سواران.
نظامی.
، به قهر و غضب درآوردن. (برهان) (آنندراج) :
چه باید خویشتن را گرم کردن
مرا در روی خود بیشرم کردن.
نظامی.
ملک را چنان گرم کرد این خبر
که جوشش برآمد چو مرجل بسر.
سعدی (بوستان).
، حریص ساختن. (برهان)، کنایه از افزون کردن. (آنندراج). با اسم ترکیب شود و معانی خاص دهد:
- جای گرم کردن، کنایه از نشستن یاخفتن، یا ساکن شدن در جائی:
از آن سرد آمد این کاخ دلاویز
که تا جا گرم کردی گویدت خیز.
نظامی.
- چشم گرم کردن، کمی خفتن. چشم روی هم نهادن برای خواب. خواب گونه:
فرودآمد از بارگی شاه نرم
بدان تا کند بر گیا چشم گرم.
فردوسی.
- ، یکدیگر را سیر نگریستن. تیز به روی هم نگاه کردن:
زمانی بهم چشم کردند گرم
از آن پس گرفتند رو نرم نرم.
اسدی.
- دل کسی را گرم کردن و داشتن، با او مهر ورزیدن. دوستی کردن. بجای او نیکوئی کردن:
دل پهلوانان همی گرم دار
به گفتار با هرکس آزرم دار.
فردوسی.
دل مهتران را بدو گرم کرد
همه داد و بیداد آزرم کرد.
فردوسی.
او کند بر همه احوال دل سلطان گرم
او رسد ممتحنان را بر سلطان فریاد.
فرخی.
- دیگ را گرم کردن، ته ماندۀ خوراکی را که در دیگ مانده است بر آتش نهادن تا گرم شود:
سفله دارد ز بهر روزی بیم
نخورد دیگ گرم کرده کریم.
سنائی.
- سرگرم کردن، مشغول داشتن.
- گرم کردن مجلس، مجلس آرائی با سخنان نیکو و بجا و مناسب گفتن چنانکه مجلسیان را مجذوب کند.
- گرم کردن معرکه، داستانهای شیرین و جالب گفتن چنانکه معرکه نشینان را مجذوب سازد. رجوع به معرکه شود.
- مژه گرم کردن، چشم گرم کردن.
- هنگامه را گرم کردن. رجوع به بازار گرم کردن شود
لغت نامه دهخدا
گرم کردن
حرارت دادن گرما دادن، شتاب کردن تعجیل کردن، تند راندن سریع راندن: ... اسب از دنبال او گرم کرد و او را بکمند گرفت، بقهر و غضب درآمدن تحریک کردن: چه باید خویشتن را گرم کردن ک مرا در روی خود بیشرم کردن ک (نظامی)، حریص ساختن، یا آبی گرم کردن با کسی با او جماع کردن، یا جایی گرم کردن، ساکن شدن در جایی. یا چشم گرم کردن، اندکی گفتن، یکدیگر را سیر نگاه کردن: زمانی بهم چشم کردند گرم از آن پس گرفتند رو نرم نرم. یا گرم کردن دل کسی را. با او دوستی کردن مهرورزیدن، تشویق کردن، یا گرم کردن دیگ. دیگ را بر روی آتش نهادن و حرارت دادن، ته مانده خوراکی را که در دیگ مانده بر آتش نهادن تا گرم گردد. یا گرم کردن سر کسی را. او را مشغول داشتن سرگرم کردن: اگر تو بچه ای در دامانش گذاشته و سرش را گرم کرده بودی از همه این ناراحتیهالله آسوده بودی. یا گرم کردن مجلس. رونق دادن آن مجلس آرایی کردن: خیلی مایل بودند که آبجی خانم پای منبر آنها بوده باشد تا مجلس را از گریه ناله و شیون خودش گرم بکند. یا گرم کردن معرکه. رونق دادن بمعرکه بوسیله نقل داستهانهای شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
گرم کردن
تسخينٌ
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
گرم کردن
Warm, Heat
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گرم کردن
chauffer, réchauffer
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گرم کردن
memanaskan
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گرم کردن
aquecer
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گرم کردن
erhitzen, erwärmen
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
گرم کردن
podgrzewać, ogrzewać
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
گرم کردن
нагревать , согревать
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به روسی
گرم کردن
нагрівати , зігрівати
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گرم کردن
calentar
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گرم کردن
riscaldare
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گرم کردن
गरम करना , गर्म करना
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به هندی
گرم کردن
verwarmen
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
گرم کردن
데우다 , 따뜻하게 하다
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
گرم کردن
گرم کرنا , گرم کرنا
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به اردو
گرم کردن
গরম করা , গরম করা
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
گرم کردن
ทำให้ร้อน , ทำให้ร้อน
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
گرم کردن
kupasha joto, kupasha moto
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
گرم کردن
温める
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گرم کردن
加热
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به چینی
گرم کردن
לחמם
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به عبری
گرم کردن
ısıtmak
تصویری از گرم کردن
تصویر گرم کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نرم کردن
تصویر نرم کردن
کوبیدن چیزی، کنایه از رام کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرو کردن
تصویر گرو کردن
گرو گرفتن، چیزی را به رهن گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
گرو کردن چیزی را بچیزی. برهن دادن چیزی را در مقابل چیزی دیگر: گرو گن بعمرابد جام را گرو گیر کن باده خام را. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گره کردن
تصویر گره کردن
گره زدن عقده بستن، دگمه بستن، استوار کردن بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرم کردن
تصویر کرم کردن
مرحمت کردن، از روی لطف و مهربانی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرم کردن
تصویر جرم کردن
گناه و تقصیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
غلبه کردن گرما بر مزاج کسی: ... گرمیش کرده، علاقه نشان دادن مهر ورزیدن: میر با تو زخوی نیک بدل گرمی کرد گرچه رد سرما با میر نرفتی بسفر. (فرخی)، خشمگین شدن عصبانی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورم کردن
تصویر ورم کردن
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره